نرگس هاشمی آوریل 19, 2021 نظر خود را با ما در میان بگذارید
نجیب بارور شاعری که مرزها را شکست
نجیب بارور در سال ۱۳۶۴ خورشیدی در یک خانواده متوسط در کابل دیده به جهان گشود. پس از روی کار آمدن طالبان، مدتی از آموزشهای ابتدایی به دور ماند، ولی پس از روی کار آمدن حکومت موقت در سال ۱۳۸۱ خورشیدی، دوباره به تعلیم پرداخت. کارشناسی علوم سیاسی را در دانشگاه مشعل به پایان رساند. او مدتی مسؤولیت فرهنگی بنیاد مارشال فهیم را به عهده داشت. نجیب بارور در اشعارش توانسته با مطرح کردن همزبانی و همگرایی فرهنگی میان کشورهای ایران، تاجیکستان و افغانستان حتی در میان مردمان ایران و تاجیکستان نیز محبوبیت پیدا کند. از او تا به حال دو کتاب زیر عنوان «نام دیگر کابل» و «سه عکس جدا افتاده» منتشر شده است و «هرکجا مرز کشیدند، شما پل بزنید» از شعرهای معروف اوست.
«نجیب بارور» شاعر جوان در سالهای اخیر به واسطه اشعارش در میان فارسیزبانان محبوبیت قابل توجهی پیدا کرد؛ هر چند نجیب بارور تحصیلات عالی خود را در کارشناسی علوم سیاسی انجام داده، اما زمینه فعالیت او در حوزهی شعر و ادبیات فارسی است.
نجیب که زاده و ساکن شهر کابل است، به همگرایی زبانی و فرهنگی در میان مردم کشورهای ایران، تاجیکستان و افغانستان تاکید دارد و اشعارش برگرفته از همین اندیشه است.
به گفتهی نجیب بارور: «دور از انصاف خواهد بود که به مرزهای سیاسی باور داشته باشیم. مرزها پیش از آن که جداکنندهی مردمان پارسیگو باشند، نقطه وصل آنان در شرایط فعلی هستند. چون مرزها بودند که ما را متوجه ساختند که از هم دور شدهایم.»
دو نمونه از اشعار نجیب بارور:
هرکجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید
حرف تهران و سمرقند و سرپُل بزنید
هر که از جنگ سخن گفت، بخندید بر او
حرف از پنجرۀ رو به تحمل بزنید
نه بگویید، به بتهای سیاسی نه، نه!
روی گور همۀ تفرقهها گُل بزنید
مشتی از خاک بخارا و گِل از نیشابور
با هم آرید و به مخروبۀ کابل بزنید
دختران قفس افتادۀ پامیر عزیز
گُلی از باغ خراسان به دو کاکُل بزنید
جام از بلخ بیارید و شراب از شیراز
مستی هر دو جهان را به تغزل بزنید
هرکجا مرز…، ببخشید که تکرار آمد
فرض با این که، کشیدند، دوتا پُل بزنید
***
زادگاهِ رستم و شاهان ساسانی یکیست
شوکت شهنامه و فرهنگ ایرانی یکیست
ارزش خاک بخارا و سمرقندِ عزیز
نزد ما با گوهر و لعل بدخشانی یکیست
ما اگر چون شاخهها دوریم از هم عیب نیست
ریشۀ کولابی و بلخی و تهرانی یکیست
از درفش کاویان آواز دیگر میرسد:
بازوان کاوه و شمشیر سامانی یکیست
چیست فرق شعر حافظ، با سرود مولوی؟
مکتب هندی، عراقی و خراسانی یکیست
فرق شعر بیدل و اقبال و غالب در کجاست؟
رودکی و حضرت جامی و خاقانی یکیست
مرزها دیگر اساس دوریِ ما نیستند
ای برادر! اصل ما را نیک میدانی یکیست
«تاجکی»، یا «فارسی»، یا خویش پنداری «دری»
این زبان پارسی را هرچه میخوانی، یکیست
کاوه جبران شاعری که بنیادگرایی را چالش میداند
کاوه جبران، استاد دانشگاه دولتی ولایت کاپیساست. او با یکی از رسانههای خصوصی در کابل همکاری میکند. کاوه جبران هجوم جوانان به سمت تحصیل را چشمگیر و ارتباط با جامعه جهانی، شکوفایی نظام آموزش و پرورش و تجربهی نیم بند از دموکراسی را دستاوردهای مهم دوران جدید میداند. وقتی از کاوه جبران میپرسم که سه چالش پیش روی جامعه امروز افغانستان چیست؟ میگوید: «بنیادگرایی، بنیادگرایی و بنیادگرایی!». او جامعه امروز را به شدت شکننده و آسیبپذیر میداند و معتقد است این مساله باعث شده تا هراس بازگشت به گذشته تبدیل به یک کابوس شود. به زعم او وضعیت فرهنگی کنونی، ساختارها را طوری شکل داده که نیرویی زنستیزانه در آن نهفته باشد و استقلال اقتصادی، فردی و سیاسی را به عنوان سه مطالبه عمده زنان تشخیص میدهد.
کاوه جبران متولد سال ۱۳۶۳ هجری خورشیدی در ولایت کابل است، او دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل بود و لیسانس را از همین بخش در سال ۱۳۸۶ هجری خورشیدی به دست آورد.
کتابها و تالیفات کاوه جبران اینهاست:
یک روز مانده بود به پایان عاشقی (نشر انجمن قلم افغانستان ۱۳۸۶)
آفتاب تعطیل (نشر انجمن قلم افغانستان ۱۳۸۹)
«ترانه و تروریست» اثر چاپ نشدهی کاوه جبران است.
نمونهی کلام از کاوه جبران:
یادش بخیر! خاطر آن کس که داغ داشت
یک عمر رفته گمشدهاش را سراغ داشت
در شهر هر قدم به تو برخورد مثل من
شیخی که گرد گشت و به دستش چراغ داشت
جرم از پرنده نیست قفس را شکسته است
تقصیر توست ای که تنت بوی باغ داشت
مریم به روی دلقک دیوانهات نخند
خون دلیست آن چه به روی دماغ داشت
از شرح زندهگی چه بگویم که یک نفر
در نامهیی نوشت به من (رنگ زاغ داشت)
من سالهاست مردهام و برجنازهام
یک لاشخوار پیر فقط قاغ قاغ داشت
***
قیامت میشود روزی که از من رو بگردانی
جهان را بر سرم با یک خم ابرو بگردانی
به نفرینم گرفتارت کنم آخر چرا نامرد
برای قتل یارت در بغل چاقو بگردانی
مگر در چشمهایت راز دنیا را نشان دادند
که هر شب خانقاهی را پر از (یاهو) بگردانی
مرا آتش زدی خیر است اما میشود گاهی
کبابم را از این پهلو به آن پهلو بگردانی
امیدی باطلی دارم، پس از من دستمالم را
ببندی مثل تعویذی و در بازو بگردانی
به دستت ناگهان کرمی نچسپد پس مواظب باش
اگر روزی کفن را از رخم یک سو بگردانی
و یا:
نمیدانم
شب به رسم عادتش در چشمهایت خواب شد
ماه میتابید و آمد قطره قطره آب شد
دستهایم را به محض رفتنت آتش زدم
چهرهات برگشت روی شعلههایش قاب شد
شهر هو میزد که عطرت را شمالک پخش کرد
روی سیم برق زاغی ناگهان بیتاب شد
کوه بودم حیف! دوری نقطهی پایان نداشت
عاقبت کوهی، فسیل شانهاش محراب شد
باز روزی چشمهایت داستان دیگریست
نوش دارویی دلیل مرگ این سهراب شد
لینا روزبه حیدری شاعر، نویسنده و خبرنگار
لینا روزبه حیدری، شاعر، نویسنده و روزنامهنگار افغان فرزند انجنیر سرور روزبه در شهر کابل در یک خانواده هراتی تولد شد. تعلیمات ابتدایی را به دلیل اشغال کشور در مکتب ملالی نیمه رها کرد و همراه با خانوادهاش به ایران مهاجرت نمود. در ایران بعد از ختم سالیان ابتدایی مکتب، رشتهی ادبیات را برای ادامه تحصیل در مکتب متوسطه انتخاب کرد. به دلیل نامساعد بودن شرایط برای مهاجران افغان و تحقیراتی را که منحیث یک افغان با آن رو به رو بود، تصمیم به ترک ایران و سفر به کشور پاکستان را گرفت. در پاکستان در یک مکتب افغانی درس را به پایان رساند. در پاکستان نیز رشوت ستانی روزمرهی پولیس آن که از هر افغان به بهانههای متفاوت جمع آوری میشد و باز هم تحقیر و وضعیت نا امن آن باعث شد تا به کشور کانادا مهاجرت کند. در شهر مونتریال کانادا از کالج «وننیر» موفق به اخذ لیسانس در رشتهی ارتباطات، مطبوعات و سینما شد و از پوهنتون کانکوردیا، لیسانس دیگری را در رشتهی سیاست در سال ۲۰۰۳ م دریافت نمود.
بعد از ازدواج به ایالات متحده امریکا رفت و در حال حاضر در رادیو صدای امریکا مشغول کار و به شکل نیمه وقت مصروف اخذ فوق لیسانس در رشته تجارت میباشد. لینا روزبه بر علاوه زبان مادری به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، اردو و هندی و اندکی عربی نیز آشناست و چند شعر انگلیسی او در مجلات به چاپ رسیده است.
او که خواندن و نوشتن را از سنین کودکی آغاز کرده بود و همیشه به هر نوشتهای، چه کوتاه و چه دراز چه عالی و چه بدون معـنی، علاقهمند بود تا بنویسد چرا که به نظر او کلمات دریچههائی به طرز تفکر و روح اشخاص نویسندهی آن است و چه چیزی بهتر از دانستن انظار، طرز تفکر و احساسات متفاوت.
در این اواخر لینا روزبه مجموعهی شعری را تحت عنوان وعده بهشت منتشر کرد. شعرهای این کتاب بازتاب دهنده افکار و اندیشهها و احساس شاعر به درد و رنج مردم افغان به ویژه زنان و دختران و هویت او به عنوان یک مهاجر است.
دو نمونه از اشعار خانم لینا روزبه حیدری تقدیم شما:
«میکشند مرا»
اینجا بنام دین و خدا میکشند مرا
مظلوم و بیگناه و صدا میکشند مرا
گاهی میان مسجد و گاه در ملای عام
در انتحار و شوق خطا میکشند مرا
عالم بفکر ماه و مریخ است و مشتری
اینان به جهل مطلق ما میکشند مرا
هر فکر تازه در پی فتوای تازه مرد
در اتهام کفر و جفا میکشند مرا
اندیشههای کهنه چو خفاش و مار و مور
با نیش و زهر پوده جدا میکشند مرا
این جاهل و منافق و مشرک چه بیخبر
در سجده حین حمد و ثنا میکشند مرا
این خفلهگان اهانت بر کیش و مذهبند
بهر بهشت و حور و صفا میکشند مرا
اینجا ز خون کودک من سرد و تیره گشت
عاری ز ترس و خشم خدا میکشند مرا
سروده ای از یك مهاجر افغان،
میروم ولی حاصل دستهای این کارگر افغان
برای همیشه در رگ و پوست کشورت
جاویدان خواهد ماند
میروم
چه میدانی
شاید روزی تو
به دروازه شهر من محتاج گردی
وانگه
من به تو درس مهربانی را خواهم آموخت
وانگه
تو درد دربدری مرا خواهی چشید
وانگه
شاید یکبار
برای لحظهای کوتاهتر از یک نفس
سرت را با پشیمانی
در مقابل عدالت وجدانت
خم کنی!
و فقط همان لحظه
قیمت دهها سال رنج مرا
به آسانی
خواهد پرداخت
منابع: وبسایت کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی و شعر نو.
وبسایت بانک هندوکش و وبسایت نام آوران افغانستان و صفحات اجتماعی شعرا